جدول جو
جدول جو

معنی حافظ پاشا - جستجوی لغت در جدول جو

حافظ پاشا
(فِ)
نام دو تن فریق (رتبه ایست نظامی) که هر دو مدتی وزیر نظمیّه بودند (ضبطیه ناظری). یکی از اینان در طی ّ تخلیۀ بوسنه به سمت فرماندهی لشکر در آنجا بود و مردم وی را به قبول این سمت مجبور کرده بودند. درنتیجه وی به اسارت اطریشی ها درآمد و او را به سرزمین اطریش بردند و سپس وی را از راه تریست به استانبول فرستادند. در اینجا او بعضویت کمیسیون تفتیش نظامی و سپس به والیگری اشقودره برگزیده شد و بعد از سنۀ 1305 هجری قمری به مرض قلبی درگذشت. او در بلژیک درس خوانده بود و زبان فرانسه را بسیار خوب میدانست. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ شِ)
قزوینی. یکی از مطربان و اهل نغمۀ عهدشاه عباس اول صفوی. (تاریخ ادبیات ایران ج 4 ص 88)
لغت نامه دهخدا
مصطفی، یکی از اطبای معروف عثمانی، وی در مکتب فنون طبیۀ شاهانه تحصیلات کامل کرد و به ترتیب مقرر و سیر مراتب معینه برتبۀ ’میرلوائی’ نایل گردید، شخصی فعال و ساعی بود و سلسله ای از رسالات مفیده درباب حفظ صحت و دیگر معلومات نافعه ترجمه و تألیف و طبع و نشر کرده و در 1295 هجری قمری درگذشته است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
ابن خواجه علی بن مرادبن خواجه علی بن حسام الدین قونوی، او راست: مجمع الانوار فی جمیع الاسرار، و آن تفسیری است بزرگ در چند مجلد، (کشف الظنون)
خضربن علی، ملقب به جلال الدین، معروف به حاج پاشا، او راست: کناسهالجلال، و آن کتابی مختصر است در طب، (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
چرکس محمد. یکی از مشیران عهدسلطان محمودخان و سلطان عبدالمجیدخان. وی در هنگام وقوع وقعۀ نزیب والی کردستان بود و به فرماندهی سپاهیانی که به قهر و قمع ابراهیم پاشای مصری مأمور بودند منصوب شد اما تقدیر موافق تدبیر نیامد و او مغلوب گشت و سپس مدتی وزیر نظمیّه بود و در اواخر والی ایالات یانیه، اسکوب و بوسنه شد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا